اتمام مینی‌ سریال «عاشورا» به کارگردانی هادی حجازی‌فر و حرف‌های ناگفته این کارگردان

به نقل از آرتیها قسمت آخر مینی‌سریال «عاشورا» به کارگردانی هادی حجازی‌فر جمعه ۷ شهریور روی آنتن رفت.

محمدرضا مقدسیان منتقد و نویسنده گفت:

شهدا و رزمندگان انسان‌هایی بسیار سالم و غیرتمند بودند که همچنان در شهرها و روستاها مابه‌ازای واقعی آن‌ها را می‌توان پیدا کرد. این واقعی بودن فضای سریال عاشورا، در کلام موضوع ساده‌ای به نظر می‌رسد اما کاری که‌ هادی حجازی‌فر و ابراهیم امینی به عنوان فیلمنامه‌نویس و کارگردان سریال انجام داده‌اند نشان می‌دهد که در طراحی فضاها و قصه‌ها دقت زیادی را به خرج داده و از جزئیات شخصیت رزمندگان اطلاع کافی داشته‌اند.

وی تصریح کرد: یکی از دلایل موفقیت سریال عاشورا را باید به متن دقیق و تحقیق شده آن و ظرافت و دقتی که حجازی‌فر به خرج داده تا در حد امکان شیوه روایت بصری اثر نزدیک به مستندهای باقی‌مانده از آن دوران باشد، مرتبط دانست. حجازی‌فر علاوه بر لحاظ نوع پوشش، فضاسازی‌ها و موقعیت‌ها برای نزدیک شدن به فضای مستند و بهره بردن از شمایل بصری واقعی، از مستندهایی که از جنگ باقی مانده نیز کمک گرفته تا مخاطب با یک فیلم تبلیغاتی و شعارزده مواجه نباشد، بلکه ببیند آن‌هایی که به جبهه می‌رفتند کسانی بودند مثل تمام آحاد جامعه که بر روی موضوع دفاع از وطن متفق‌القول بودند.

صحبتهای هادی حجازی‌فر در مورد مینی‌سریال «عاشورا»

صحبت‌های هادی حجازی‌فر در مورد مینی‌سریال «عاشورا»

ساخت سریال برای تلنگر به مسئولان

من به دنبال این نبودم که این کار را برای یادواره سرداران شهید بسازم. من می‌خواستم سریالی بسازم که بیشتر از اینکه برای مردم باشد برای مسئولان باشد. وقتی این قصه‌ها را می‌خواندم با خودم می‌گفتم، این آدم‌ها برای باور و اعتقادی رفتند که  قرار بر انقلاب مستضعفین بود تا کارگران حمایت شوند و فاصله طبقاتی نباشد؛ چطور بعضی از مدیران الان، از عاقبت‌شان نمی‌ترسند یا از اینکه به زندگیشان آسیب برسد؟ این میز روی هزاران جنازه به دست آنها رسیده است. بنابراین برای من اصل این بود که فضا را درآورم و اگر فضا درنمی‌آمد قصه به دردم نمی‌خورد.

مهدی باکری آدم بسیار عجیب‌وغریب و مخلص‌تری از چیزی بود که نشانش دادم.

باج ندادن به مخاطب

مهدی باکری آدم بسیار عجیب‌وغریب و مخلص‌تری از چیزی بود که نشانش دادم؛ اگر بخواهم ایمان را در کسی خلاصه کنم می‌گویم، مهدی باکری. او، حمید و تمام فرمانده‌هایش را از دست داد و تا لحظه آخر هم ‌ماند و هر کاری می‌کنند، برگردد؛ برنمی‌گردد.

هادی حجازی‌فر گفت: در ابتدای ساخت سریال عاشورا، قولی به احسان، پسر حمید باکری دادم و گفتم تاریخ را جعل نمی‌کنم و به مخاطب هم باج نمی‌دهم. چیزی را می‌گویم که باور دارم و دروغ هم نگفتم. شاید همه چیز را نگفتم  به خاطر اینکه راه ساختن چنین کارهایی هموار نیست.

من راه را برای تک‌چهره‌هایی که مثل من انگیزه دارند، هموارتر می‌کنم. تلاش کردم روح کار را حفظ کنم. در ابتدای سریال دوربین روی دست بیشتر داشتم اما از یک جایی به بعد همه را حذف کردم، چون معتقد بودم که باید مهدی باکری را نشان دهم، نه خودم را به‌عنوان کارگردان. واقعاً نمی‌خواستم چهره‌اش را مخدوش کنم، یا اگر چیزی باشد تطهیرش کنم، یا یک بعد معنوی به او بدهم.

ما زمستان را در تابستان جنوب بازسازی کردیم.

بازسازی زمستان در تابستان

ما زمستان را در تابستان جنوب بازسازی کردیم. قابل تصور نیست؛ سفیدی چشم‌های همه ما زرد شده بود و داشتیم می‌پختیم. یکسری از سکانس‌ها را نگرفتیم و خیلی افسوس می‌خورم، چون امکاناتش را نداشتیم. من اصلاً اعتقادی به جلوه‌های ویژه ندارم، مگر اینکه تزئینی یا از سر ناچاری باشد. کارگردانی مرا پیر می‌کند و بیشتر خودم را یک کارگردان، نویسنده، طراح صحنه، کاریکاتوریست و بعد بازیگر می‌‌دانم. من اصلاً رویای بازیگری نداشتم.

انتخاب بازیگران

فراخوان دادیم. می‌خواستم صورت‌ها، صورت‌های معصوم آن دوره باشند و طبعاً شباهت هم در انتخاب دخیل بود که کارمان را خیلی سخت می‌کرد. بخش عمده‌ای از کار، انتخاب بازیگر است که البته آدم را بیچاره می‌کند.

نزدیک به ۹۰۰ قصه و بچه قصه از خاطرات رزمنده‌ها درآوردیم.

مشکلات برای کسب اطلاعات

برای پژوهش چند مشکل بزرگ داشتم که تنها یکی از آنها عدم بودجه بود؛ در ابتدا تصمیم گرفتیم بانک اطلاعاتی‌مان را پر کنیم و به سراغ منابعی که استفاده نشده بود، رفتیم؛ مثل کاست‌هایی که هنوز پیاده نشده بود. این کاست‌ها مال خانواده و دوستان و متعلق به سال‌های ۶۲، ۶۳ و ۶۴ بود. ما می‌خواستیم ببینیم کدام روایت درست است؟! من قرار بود مهدی باکری را بسازم، ولی قرار نبود عاشقش باشم، به‌رغم اینکه عاشقش بودم، باید می‌گشتم و حقیقت را پیدا می‌کردم.

نزدیک به ۹۰۰ قصه و بچه قصه از خاطرات رزمنده‌ها درآوردیم؛ هم درباره آقا مهدی، هم حمید یاخچیان و هم رزمنده‌ها و بسیجی‌های ساده. تیمی را جمع کردم و به یکسری آدم خیلی معمولی فراخوان دادیم، مثل دانشجویان تئاتر و رشته‌های دیگر. این بچه‌‌قصه‌ها را دادیم آنها خواندند.

دو سه جعبه درست کرده بودیم؛ آنهایی که دورریز است، آنهایی که بد نیست و آنهایی که خوب است. ۹۰ درصد این کار از دورریزها ساخته شد؛ به خاطر اینکه این بخش عاری از کلیشه‌ها بود. من تنها ۷ قسمت فرصت داشتم برای اینکه بخش‌هایی از ناگفته‌ها یا کمتر شناخته‌شده‌ها را بگویم. ما در مرحله پژوهش ۷، ۸ ماه شبانه‌روزی کار کردیم.

هر شهادتی که در این سریال ‌می‌بینید از نگاه دیگران است.

نشان ندادن صحنه شهادت

هر شهادتی که در این سریال ‌می‌بینید از نگاه دیگران است. به خاطر اینکه وقتی دوربین به این صحنه نزدیک باشد، غیرواقعی می‌شود. من نمی‌توانم علیه تصویر ذهنی مردم از جنگ عصیان کنم. تصویر ذهنی مردم ایران از جنگ را روایت فتح ساخته است. هر وقت چیزی می‌سازیم که شبیه این نیست تماشاگر پس می‌زند؛ چون شکل تصویر ذهنیش نیست و اگر دکوپاژی غیر از این باشد فکر می‌کند اداست. من همه تلاشم را کردم که تصویرم شبیه لنزهای روایت فتح باشد.

در پایان

مینی سریال «عاشورا» در هفت قسمت روایتگر برشی از زندگی شهیدان مهدی و حمیدباکری بود که طی آن رشادت‌های لشکر ۳۱ عاشورا هم به تصویر کشید شد. نسخه سینمایی این سریال با نام «موقعیت مهدی» نیز در جشنواره چهلم فیلم فجر توانست سیمرغ بلورین بهترین فیلم را از آن خودش کند.

دیدگاهتان را بنویسید