به نقل از آرتیها فیلم سینمایی سن پطرزبورگ بهکارگردانی بهروز افخمی درسال ۱۳۸۸ در گونه کمدی تولید شده است. سن پطرزبورگ توانست در مرجع ارزشگذاری سینما و تلویزیون یعنی منظوم نمره ۷٫۳ از ۱۰ را از سوی مردم بدست بیاورد که نشان میدهد عموم مردم سن پطرزبورگ را اثری باکیفیت و باارزش ارزیابی میکنند. حمید اعتباریان تهیهکننده سن پطرزبورگ این فیلم را، بهعنوان محصول کشور ایران تهیه کرده است.
بازیگران نقش آفرین در فیلم سن پطرزبورگ :
محسن تنابنده، پیمان قاسمخانی، امین حیایی، شیلا خداداد، بهاره رهنما، اندیشه فولادوند، امید روحانی، نعیمه نظام دوست، سروش صحت.
خلاصه داستان فیلم :
دو خلافکار خرده پا از وجود گنجی با کلید عقاب دو سر که میراث تزار روسیه است٬ با خبر می شوند. هر دو در تلاش برای به دست اوردن گنج با اتفاقاتی روبه رو می شوند.

ترکیب محسن تنابنده و پیمان قاسمخانی در یک کمدی مبتنی بر شارلاتانبازی و رفاقت مردانه؟ این ایدهای است که امروز هر تهیهکنندهای برای آن سر و دست میشکند و تماشاگران هم حتما برای تماشای آن کنجکاو خواهند بود. اما بیش از یک دهه قبل، اکران فیلم سن پطرزبورگ در سینماها با استقبال چندانی مواجه نشد؛ نه شرایط جامعه در سالهای پایانی دهه هشتاد پذیرای یک کمدی این چنینی بود، نه کسی از بهروز افخمی انتظار داشت که یک فیلم مفرح بسازد، نه هنوز محسن تنابنده بعد از درخشش با پایتخت ستاره شده بود و نه کسی پیمان قاسمخانی را در مقام بازیگر میشناخت.
سن پطرزبورگ از الگویی استفاده میکند که در سینمای جهان سابقهای دور و دراز دارد؛ اصطلاحا فیلمهای دو رفیقی که در آن قصه به واسطه تعامل و تضاد یک زوج مذکر پیش میرود. این الگوی کلی و جامع، فیلمهای متعدد و متنوعی را در برمیگیرد؛ از بوچ کسیدی و ساندنس کید گرفته تا سری فیلمهای باد اسپنسر و ترنس هیل و نمونههای پرطرفدار دهه نود مانند مجموعه اسلحه مرگبار. در تمام این فیلمها که ژانر اصلیشان از وسترن تا اکشن میتواند متغیر باشد، همیشه دو شخصیت مرد با ویژگیهای متفاوت در یک ماجراجویی هممسیر میشوند. فیلم سن پطرزبورگ این ایده را به شیوه فیلمهای مبتنی بر کلاهبرداری و حقهبازی (اصطلاحا Hustle) پیش میبرد و از واقعگرایی معمول فیلمهای ایرانی به سمت نوعی از فانتزی متمایل میشود. اما از فیلمنامه اولیه تا اجرای نهایی فاصله زیادی طی شده است.

در دهه هشتاد، پیمان قاسمخانی یکی از مهمترین و موثرترین چهرههای سینما و تلویزیون ایران بود که حضورش در مقام نویسنده میتوانست ضامن موفقیت هر پروژهای باشد. نان، عشق و موتور ۱۰۰۰، مارمولک و مکس بهترین نمونههای زمانه خود از پیوند ایدههای اجتماعی روز و سرگرمی بودند و همچنان تصویری کمیاب و دست اول از ایران آن سالها و دوران اصلاحات برای ارائه دارند. قاسمخانی بعد از این استقبال همهجانبه از این فیلمها و همکاری مستمر و موفق با مهران مدیری در تلویزیون، به دنبال تجربههای نزدیکتری به سلیقه سینمایی خودش بود که در مناسبات سینمایی آن سالها با تعبیر “هالیوودی” ازشان یاد میشد. نقاب و سن پطرزبورگ نمونههای به ثمر رسیده از آن دست فیلمنامههای قاسمخانی است که هر دو راهی طولانی را تا تولید طی کردند؛ چند بار بین کارگردانها و تهیهکنندگان دست به دست شدند و خروجی نهایی حاصل بازنویسی و تغییرات در مراحل و ابعاد مختلف بود.
برخلاف نقاب که تغییرات صورت گرفته در آن موجب نارضایتی نویسنده بود، در سن پطرزبورگ قاسم خانی از ابتدا با بهروز افخمی در تولید و تغییرات متعاقب آن همراه شد. با این وجود به دلیل طولانی بودن فیلمنامه و اختلافات میان تهیهکننده و کارگردان در جریان آمادهسازی نسخه نهایی، حرفها و شایعات زیادی پیرامون فیلم به راه افتاد. از جمله نکات قابل توجه در این باره، حذف شدن برخی خردهداستانها و شخصیتها و تغییراتی در سیر قصه بود که عوامل اعتقاد داشتند به فیلم ضربه زده است. در هر صورت، تنها نسخه موجود از سن پطرزبورگ که میتوان درباره آن بحث کرد، همان نسخه اکران و بعدا منتشر شده در شبکه نمایش خانگی است.
بعد از حدود یک دهه و در نگاه دوباره به فیلم و تاثیری که از آن به جا مانده، بهتر میشود درباره نقاط ضعف و قدرت سن پطرزبورگ قضاوت کرد. احتمالا بخش عمدهای از بینندگان، فیلم را همچنان با شوخیها و موقعیتهایی به یاد میآورند که در مقایسه با دیگر کمدیهای ایرانی کمتر شبیهاش را دیدهاید و درجاتی از سلیقه و کلاس در آن قابل مشاهده است؛ ایدههایی که تقریبا به عناصر تکرار شونده در کارهای قاسمخانی تبدیل شدهاند و ردپای آن را در فیلمها و سریالهای دیگر او نیز پیدا میکنیم. از سوی دیگر، بهروز افخمی که معمولا فیلمهایش وقتی از قواعد ژانر دور میشوند، واجد زیباییشناسی واقعگرایانه و حداقلی هستند (برخلاف روز فرشته، روز شیطان و فرزند صبح که عناصر فانتزی و پایبندی به قواعد ژانر در آنها قابل بحث است) در اینجا همپای فیلمنامه سعی کرده تا حد ممکن به ایدهها و ارجاعات سینمایی فیلمنامه بها بدهد.

اما چرا پیرنگ اصلی و غافلگیری فصل پایانی، که در مقایسه با سینمای ایران میتواند غافلگیرکننده باشد، به اندازه کافی تماشاگر را درگیر نمیکند و تحت تاثیر قرار نمیدهد؟ بخشیاش را باید گذاشت به حساب دور بودن ایده از فضای فرهنگ عامه مخاطبان ایرانی. احتمالا بخش عمدهای از مخاطبان فیلم آشنایی چندانی با تاریخ روسیه ندارند که شوک نهایی و رونمایی از این ایده که نوادگان خاندان سلطنتی تزار برایشان تکاندهنده باشند. این روندی است که در قالب لایه رویی پیرنگ باید برای مخاطب بیش از این پرداخت میشد و جا میافتاد، برای همین شوخی پایانی فیلم که میتواند یادآور جماعت سلطنتطلب ایرانی هم باشد، جلوهای حداقلی دارد. دو شخصیت اصلی هم در سیر این قصه و رسیدن به چرخش پایانی، باری به هر جهتتر از آن هستند که همدلی مخاطب را جلب کنند. فصول مختلف فیلمنامه هم حجم و تمرکز یکسانی ندارند و گاه بیش از اندازه از پیرنگ دور میشویم و همراه شدن با شخصیتها هم با وجود خلق موقعیتهای بامزه، کمتر چیز تازهای را به شخصیتها و روند پیشبرد درام اضافه میکند. البته با توجه به بحثها و جدلهایی که بر سر تدوین نهایی فیلم به راه افتاد، همچنان جای این تصور وجود دارد که شاید با یک تدوین متفاوت، بخش عمدهای از این مشکلات کمتر به چشم میآمدند.
با وجود تمام نکات مثبت و منفی، در هنگام نقد فیلم سن پطرزبورگ باید گفت به دلیل سلیقهای که در نوشتن و اجرای آن صرف شده، همچنان فیلمی است که برای سرگرم کردن مخاطب شعورش را دست کم نمیگیرد و همین نکته موجب شده که بعد از سالها تماشای آن تجربهای همچنان مفرح باشد و البته همراه با افسوس؛ فیلمی که با ناکامی نسبی در گیشه تا حدود زیادی حس جاهطلبی قاسمخانی در فرایند نوشتن را خاموش کرد و باعث دوری افخمی از سینمای بدنه شد. با ساخته شدن خوب، بد، جلف و دنبالههای آن، که در خیلی از موارد برای خلق موقعیتهای کمدی به سن پطرزبورگ نزدیک میشود، بعید است که دیگر ماجرای ساخته شدن قسمت دوم فیلم هم رنگی از واقعیت پیدا کند.