در این مطلب از آرتیها به رمان کوری (Blindness) از داستان های مشهور تاریخ ادبیات جهان و از آثار برجسته نویسنده پرتغالی ژوزه ساراماگو میپردازیم. این رمان سال ۱۹۹۵ برای اولین بار به چاپ رسیده است. کوری رمانی جدی نوشته نویسندهای جدی که همیشه کارهایش را جدی گرفته است. رمانی با فضای داستانی غنی که لازم میشود از زوایای مختلفی به مضامین آن نگاه کرد.

خلاصه رمان کوری
در ابتدای داستان با مردی روبه رو میشویم که به طور ناگهانی و بدون علت بینایی خود را از دست میدهد. این مرد همه جا را سفید میبیند از مردی تقاضا میکند که او را به خانه اش برساند. از قضا آن فرد ماشینش را میدزدد. مردی که کور شد با همسرش به دکتر میرود که آنجا افراد زیادی برای معاینه حضور داشتند. بعد معاینه دکتر متوجه میشود با بیماری عجیبی رو به رو و نیاز به مطالعه دارد.
از فردای آن روز همه کسانی که با مردی که اول کور شد برخورد داشتند، همگی کور شدند. به صورت بیماری مسری کم کم به همه سرایت کرد. در این میان همسر پزشک کور نشد و با آلودگان به این بیماری به مکان جمع آنها رفت و شاهد بدترین نا به سامانی هایی بود که میتوانست وجود داشته باشد. بعد از مدتی خودبه خود همه بینایی شان را به دست آوردند. چهار سال بعد از این ماجرا ، کشور درگیر انتخاباتی میشود که مردم باید رییس جمهور خود را انتخاب کنند.
اما مردم پایتخت طی دو بار رای گیری رای سفید میدهند و همه پی مقصر ماجرا میگردند که معلوم میشود همسر دکتر چهار سال پیش کور نشده بود ، عده ای مامور به پیدا کردن مدرک علیه شخصیت اصلی داستان میشوند تا او را متهم به تحریک کردن مردم برعلیه دولت کنند که در نهایت نمیتوانند چیزی پیدا کنند و به طرزی غیر انسانی او را به قتل میرسانند.

نقد و بررسی رمان کوری
داستان کوری در مورد طبیعت انسانی و شکنندگی تمدن است. ساراماگو در این رمان بهخوبی نشان میدهد که بشر همیشه همچنان خوی ترسناکی دارد و وقتی در تنگنا و شرایط سخت قرار گیرد، طبیعت بیرحم خود را نشان میدهد. همانطورکه در داستان، کورهای قدرتمند در ازای غذا، زنها را میخواهند و از کشتن یکدیگر هم ابایی ندارند. او رمانش را در آستانهی قرن بیستویکم نوشت؛ یعنی زمانی که دنیا منتظر بود دورانی متفاوت و پیشرفتهتر را تجربه کند. وقوع کوری اما همهی این معادلات برهم میزند.
بهنظر میرسد تمام تمدن بشری ظرف چند روز از بین میرود. کورها به هیچچیز پایبند نیستند، حتی به نظافت خود هم اهمیتی نمیدهند. در قرنطینه هیچچیزی جز قدرت و زور معنایی ندارد. در آنجا تمام نرمهای اجتماعی زیرپا گذاشته میشود و همدردی و همدلی هیچجایی ندارد. ساراماگو در رمانش دیدگاهی بدبینانه دارد و بسیاری از پدیدههای مدرن را زیر سؤال میبرد. او در این رمان، برای هیچ شخصیتی اسم نمیگذارد و نامی از این شهر نمیبرد. از نظر او این اپیدمی و فاجعه در هرجایی میتواند رخ دهد و هرکسی میتواند بهجای این شخصیتهای ضعیف، شرور یا زورگو باشد.
کوری داستانی استعاری و کنایی دارد. ساراماگو صرفاً به دنبال روایت یک داستان علمی تخیلی یا تریلر نبود. اپیدمی کوری استعارهای از وضعیت فعلی بشری است. او در قصه، دوگانهی کوریِ فیزیکی و کوریِ اخلاقی را میسازد. در همان ابتدای قرنطینه، سربازان با کورها به شکلی غیرانسانی رفتار میکنند و شأنیت آنها را زیر سؤال میبرند. گو اینکه اصلاً با انسان مواجه نیستند. این نمونهای از همین دوگانه است.

نویسنده کتاب کوری
ژوزه دی سوزا ساراماگو ( José de Sousa Saramago) (زادهٔ ۱۶ نوامبر ۱۹۲۲) است.
ساراماگو در دهکدهای کوچک در شمال لیسبون در خانوادهای کشاورز به دنیا آمد، او دو سال بعد به همراه خانواده به لیسبون رفت و تحصیلات دبیرستانی خود را برای امرار معاش نیمه تمام گذاشت و به شغلهای مختلفی نظیر آهنگری، مکانیکی و کارگری روزمزدی پرداخت. پس از مدتی نیز به مترجمی و نویسندگی در روزنامه ارگان حزب کمونیست پرتغال مشغول شد. اولین کتاب او روشنایی است. رمانی به نام کشور گناه در ۱۹۴۷ به چاپ رسید ولی ناکامی او برای کسب رضایت ناشر برای چاپ کتاب دومش موجب شد رماننویسی را کنار بگذارد، تا این که با انتشار کتاب بالتازار و بلموندا در سال ۱۹۸۲ و ترجمه آن به انگلیسی در ۱۹۸۸ شهرت به سراغ او آمد، رمانی تاریخی که به انحطاط دربار پرتغال در قرن شانزدهم میپردازد.
نویسنده پرتغالی برنده جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۹۸ میلادی است. او گرچه از سال ۱۹۶۹ به حزب کمونیست پرتغال پیوست و همچنان به آرمانهای آن وفادار بودهاست اما هیچگاه ادبیات را به خدمت ایدئولوژی در نیاورده است.