به نقل از آرتیها بیست و یک روز بعد اولین ساخته بلند سینمایی محمدرضا خردمندان که اولین نمایشش در جشنواره فجر سی و پنجم بود و گرچه با بی مهری تمام روبرو شد، یکی از آن فیلم اولی های ناب و دلچسب است. خردمندان بهعنوان یک فیلمساز جوان بسیار امیدوارکننده ظاهرشده است و با روایت داستانی اجتماعی به دور از هرگونه رنگ و لعاب اضافی و حاشیههای سینمایی، رنگ و بویی جدید به فضای کلیشه زده اینروزهای سینمای ایران داده است. آنچه در خلاصه فیلم آمده، جز همان خلاصههای غیرحرفهای است که این روزها خیلی باب شده است و درواقع چند خط نثر شاعرانه است و هیچ ربطی به فیلم ندارد.
در بیست و یک روز بعد خردمندان، به سراغ داستانی رفته که گرچه معضل مهمی محسوب میشود و قابلیت زیادی برای به تصویر کشیدن دارد اما در میان داستان دعواهای زنوشوهری و دوراهی دروغ و صداقت مغفول مانده است. خردمندان جسورانه از فضای غالب بر جریان اصلی سینما دور شده و داستانی جذاب و دراماتیک آفریده است. اما خردمندان آنگونه که انتظار میرفت به ورطه ترسیم نکبت و فقر نیفتاده است و ورای ترسیم وضعیت سیاه خانواده قدم میگذارد. مسلماً فقر یکی از المانهای اصلی فیلم است، اما نیروی پیش برنده داستان اراده مرتضی به حل مشکلاتش است.

خلاصه داستان :
بیست و یک روز بعد داستان نوجوانی به نام مرتضی است که عاشق سینما و فیلمسازی است و همه کار میکند تا فیلمی بسازد و بتواند به جشنواره فیلم کوتاه راه یابد؛ اما شرایط مالی خانوادهاش این اجازه را به او نمیدهد.
این نوجوان که اتفاقاً نقشش را نوجوان محجوب بیست و یک روز بعد یعنی مهدی قربانی بازی میکند، باوجود همه آرزوهایش وقتی میفهمد برای درمان مادرش که به سرطان مبتلاست به یکمیلیون تومان پول نیاز دارد، به هر دری میزند تا این پول را تهیه کند. نکته جالبتوجه اینجاست که دراینبین از آرزویش همدست نمیکشد و هنوز فیلمسازی رؤیایی دستیافتنی برای وی محسوب میشود.
این رویکرد واقعگرایانه به همراه امید جاری در تمام پلانهای فیلم است که بیست و یک روز بعد را به گزینهای جذاب و جسورانه تبدیل میکند. درواقع خردمندان با به تصویر کشیدن مشکلات بیماران سرطانی از دید یک نوجوان، وارد بطن مشکلات چنین بیمارانی و خانوادههایشان شده است. در فیلم خردمندان خبری از بیماران روی تخت خوابیده و همه زشتیها و دردهای مرسوم از یک بیمار سرطانی نیست. مادر مرتضی سرحال است و کار میکند، گهگاه درد عذابش میدهد، موهایش ریخته است اما هیچکدام از اینها زندگی وی را مختل نکرده است؛ اما سرطان مثل سایهای روی سر این خانواده کوچک حکمفرماست. مرتضی بعد از صحبت با پزشک مادرش، ترس برش میدارد که اگر مادر داروهایش را مصرف نکند چه پیش خواهد آمد.
نقد و بررسی فیلم :
کشمکشهای مرتضی، دویدنهایش به اینسو و آنسو، یادآور شاهکارهای امیر نادری، مثل دونده و سازدهنی است. رویکردی که سال هاست در سینمای ما فراموششده اما جای خالیاش احساس میشود.
چنین پرداخت بیآلایشی به دنیای کودکانه و پرامید مرتضی فیلم خردمندان را از مشابهانش متمایز میکند و آن را یکسر و گردن بالاتر میبرد. همچنین رگههایی از سورئال که در فیلم میبینیم علاوه بر اینکه فضای کودکانه ذهن مرتضی را جان میبخشد، در کنار چنین بیماری سختی، دنیایی متصور میشود که شاید یک مرتاض هندی بتواند معالج مادر باشد؛ اما بیست و یک روز بعد در قسمتهایی هم گرفتار شعارزدگی و پرداخت سطحی هم میشود. اختلاف طبقاتی و مشکلات خانوادگی گرچه هرکدام میتوانند موضوع یک فیلم جذاب باشند اما از آنجایی که در این روایت جایی ندارند فیلم را به بیراهه میکشانند و فقط از جنبههای سینمایی فیلم میکاهند و خاصیت تلویزیونی به آن میدهند؛ اما کار سختی که خردمندان انجام داده است بازی گرفتن از پسربچههای نوجوانی است که اکثراً هم نا بازیگر هستند.

بهجز مهدی قربانی که قبلاً در ابد و یک روز بازی کرده است، بقیه نوجوانانی که در فیلم میبینیم، اولین بار است که جلوی دوربین میروند و خردمندان در بازی گرفتن از اینها واقعاً بینظیر عمل کرده است. نوع بازی جذاب و واقعگرایانه این بازیگران باعث میشود که فراموش کنیم در حال تماشای یک فیلم هستیم و به میان زندگی مرتضی و اطرافیانش سفر کنیم. این نوع بازی گرفتن در سینمای ایران را قبلاً در بادکنک سفید جعفر پناهی و مستندهای تعاملی کیارستمی، مثل اولیها و ده دیدهایم. بازیگران دیگر فیلم مثل ساره بیات در نقش مادر مرتضی یا حمیدرضا آذرنگ هم چندان نقش پررنگی ندارند و در میان درخشش این پسربچهها چندان به چشم نمیآیند. حرکت دوربین، ریتم تدوین، نورپردازی و عناصر صدا، همگی در نهایت انسجام در خدمت روایت خردمندان از زندگی نوجوانی که مهم ترین سال های زندگی اش را صرف زود بزرگ شدن می کند درآمده است.
میزانسن ِهوشمندانهی خردمندان و کمک گرفتن از عناصر صدا که شامل موسیقی دلنواز کهن دیری و صداهای محیطی چون قارقار مدام کلاغهاست، فضاسازی بسیار خوبی را ایجاد کرده. انتخاب فصل پاییز، فضای گرم و پر امید ِ فیلم بیست و یک روز بعد را پر رنگتر میکند. برگهای نارنجی و زرد رنگ، بر روی زمین و گوشهی خیابانها ریختهاند و دوربین همراه با کاراکترها بین درختان بلند و سر به فلک کشیده حرکت میکند و در هر فرصتی که دست دهد، فیلمبردار، قاببندیهای شاعرانه را به بیننده عرضه میدارد. قطار هم مدام در حرکت و گذر است و با سوت بلندی که میکشد، گذر ایام و از دست رفتن وقت را یادآور میشود؛ اما صدای سوتها، نوعی رقیبخواهی هم هست. انگار قطار ، مرتضی را مرتب به میدان مبارزه میطلبد. گویی گذر قطار همواره تهدیدی برای مرتضی و خانوادهی اوست و اگر نوجوان ِ قهرمان قصه بتواند قطار را به زانو درآورد، زین پس همواره موفقیت از آن او خواهد بود.

اما در میان روایت نسبتاً یکپارچه فیلم، «بیست و یک روز بعد» مشکلاتی هم در خود دارد که با حذف آنها میشد اثر به مراتب یک دست و بهتری را روانه سینما کرد. از جمله این موارد معدود خرده داستانهای کم اهمیتی هستند که کارکرد چندانی در داستان نمییابند و کمکی به گسترش دنیای قهرمان داستان نمیکند. جلوههای ویژه فیلم نیز یکی دیگر از نقاط ضعف به شمار میرود که اگرچه خردمندان ایده قابل احترامی به جهت وجود آن در فیلم داشته اما شاید اگر با کیفیت بهتر به تصویر کشیده میشد، تاثیر بهتری بر ذهن بر جای میگذاشت.
جای سینمای نوجوانانه کنونی همچنان در سینمای ایران خالیست با این حال فیلمهایی از جنس «۲۱ روز بعد» از حیث محتوا دارای کارکردی چند بعدی هستند . فیلمهایی از این دست با همه سادگی تخیل مخاطب نوجوانان را تحریک میکند. نکته جالب فیلم این است که این اثر منحصر به فرد خیال و واقعیت را در هم میآمیزد و از سوی دیگر معضل اجتماعی کلانی را در حوزه بهداشت و خدمات رسانی، در مقابل مخاطب نوجوان یا بزرگسالش قرار میدهد. باید از «بیست و یک روز» بعد به عنوان یک اثر ارزشمند در وضعیت کنونی سینما یاد کرد. اثری که فیلم نامه و کارگردانی قابل قبولی دارد و بازی بازیگرانش نیز قابل دفاع است. فیلم جدید محمدرضا خردمندان اگرچه عالی نیست و ضعفهایی را به خود میبیند، ویژگی قصه گویی دارد و قهرمان میسازد، قهرمانی که مدتهاست در سینمای ایران آن را شاهد نبودهایم.
درنهایت بیستویک روز بعد برای یک فیلم اولی بسیار امیدوارکننده است و نویدبخش کارهای بهتر؛ اما چیزی که این فیلم در مفهوم و مضمون خود یادآوری میکند، شعاری است که سالهاست میشنویم؛ سرطان بهجز درد هزینه دارد. شعاری که شاید همه اینقدر ملموس آن را درک نکرده باشند.