مرلین مونرو زیبای خفته هالیوود و مرگ مشکوکش

امروز در آرتیها به جنجالی ترین مرگ مشکوک زیبای خفته ی هالیوود مرلین مونرو می پردازیم. نورما جین مورتنسون ۱ ژوئن ۱۹۲۶ در لس آنجلس، آمریکا بازیگر، خواننده و مانکن بود. از او بعنوان یکی از نمادهای زیبایی در قرن بیست نام می برند، داستانی زندگی غم انگیزی دارد در اوج شهرت بصورت کاملا مرموزی درگذشت، حالا یک افسر بعد از سال ها کشتن وی را به گردن گرفته است! پدرش قبل از تولد او خانواده را ترک کرده بود مادرش در پی شکست در رابطه عاشقانه غیراخلاقی به دلیل مشکلات روحی در تیمارستان بستری شد.

مرلین در ۹ سالگی به یتیم خانه سپرده شد و در این مدت ۱۱ خانواده سرپرستی او را برعهده داشتند. او به طور دردناکی احساس نا امنی می‌ کرد. در سن ۱۶ سالگی به ازدواج با یکی از همسایشگانش مجبور شد. این ازدواج دوامی نداشت و بعد از ۴ سال به جدایی انجامید، سپس وی برای گذران زندگی اش مجبور شد در یک کارخانه اسلحه سازی کار کند آنجا بود که توجه یک عکاس ارتش آمریکا را به خود جلب کرد و تصویرش بر جلد مجله رسمی ارتش با نام «Yank» نقش بستدر سال ۱۳۴۵ کم کم بعنوان مدل عکاسی شناخته شد، سپس قرار دادی با یک آژانس تبلیغاتی مدلینگ امضا کرد، در آن زمان نام هنری مریلین مونرو را برای خود با الهام از نام یک رقصنده و مونرو رو از نام فامیلی مادرش انتخاب کرد با استعداد طنزگویی بالایی که داشت در سال ۱۹۵۳ در فیلم چگونه می توان با یک میلیونر ازدواج کرد درخشید، او سپس چندین ترانه نیز خواند. انتشار عکس هایش همین سال در مجله پلی بوی باعث مشهور شدن این مجله شد. در این دوران شایعاتی مبنی بر رابطه‌داشتن با جان اف کندی، رئیس‌جمهور وقت آمریکا وجود داشت این شایعه‌ ها بعد ۵۰ سال از مرگ وی همچنان ادامه داشت!

مرلین مونرو اوایل سال ۱۹۶۲ از طریق پیتر لاوفورد بازیگر، داماد خانواده کندی، با برادران کندی آشنا شد. او، با این رابطه، به شدت تحت نظر اف بی آی قرار گرفته بود و حتی شایعه شده بود که باندهای خلافکاری مثل مافیا هم او را زیر نظر گرفته بودند؛ بدون اینکه خودش بفهمد درگیر چه بازی خطرناکی شده است. در این دوره بود که افسردگی مرلین مونرو شدت گرفت و چندین بار بر اثر استفاده بیش از حد داروهایش دچار مسمومیت شد ولی دکترهایش به موقع او را نجات داده بودند. گرینسون بارها از رابطه مونرو با کندی ها اظهار نگرانی کرده بود. اما رابطه مونرو با رابرت کندی بیشتر بود، ولی به شکل متناوب جان کندی هم او را در خانه خواهرش ملاقات می کرد. حتی شماره تلفن خصوصی به او داده بود تا در مواقع لزوم به او دسترسی داشته باشد. مرلین امیدوار بود جان از همسرش جدا شود و با او ازدواج کند. سامرز، مشاور کندی، می گوید مرلین خودش را به عنوان «بانوی اول» در آینده تصور می کرد.

آخرین حضور برجسته مرلین مونرو در انظار عمومی به بهار ۱۹۶۲ باز می گردد که او در مراسم جشن تولد جان کندی در سالن مدیسون اسکوئر گاردن بر صحنه ظاهر شد و ترانه «تولدت مبارک، آقای رئیس جمهور» را در حضور کندی اجرا کرد؛ شیوه عجیب اجرای مونرو در این ترانه برای اولین بار شایعات را درباره رابطه آن دو سر زبان ها انداخت و مردم را به واکنش واداشت؛ طوری که کندی، با تلخی، از او برای اجرای این آهنگ تشکر کرد. زنگ خطر رسوایی برای کندی به صدا درآمده بود، پس از آن بود که به مرلین گفته شد باید تمام تماس هایش را با کندی قطع کند. در همین دوره، چندین پروژه سینمایی خوب به او پیشنهاد شد و دوباره کمی هیجان وارد زندگی اش شد.

علاوه بر آن، یک هفته پیش از مرگش، مرلین برای تعطیلات کنار دریاچه تاهو رفت و آنجا با جو دی ماجیو، بازیکن معروف بیسبال آشنا شد و قرار شد با هم ازدواج کنند. کندی ها آنجا یک قلچماق را فرستاده بودند تا رفتارهای مونرو را زیر نظر داشته باشد تا درباره رابطه اش با آنها دست به خطایی نزند.

مرگ مرلین :

در شب مرگش، مرلین ساعت ۱۸:۳۰ با آرایشگرش تلفنی صحبت کرده بود و او ادعا می کندن که مرلین به او گفته اسرار خطرناکی را درباره کندی ها می داند.

یکی از دوستان دیگر مرلین که حوالی ساعت ۹:۳۰ با او صحبت کرده، ادعا می کند مرلین به او درباره «چیز شگفت انگیزی که تمام دنیا را شگفت زده خواهد کرد» گفته بود و پس از آن گوشی را بدون اینکه قطع کند، روی میز گذاشته بود چون جلوی در آپارتمان مرلین سروصدا می آمد.

کسی که جسد مرلین را بین ساعت ۵:۳۰ تا ۶:۰۰ صبح به سردخانه برده بود، اشاره کرده که «جمود نعشی آغاز شده بود» و احتمالا مرگ بین ساعت ۹:۳۰ تا ۱۱:۳۰ بوده. وقایعی که بین ۹:۳۰ تا ۱۰:۳۰ شب اتفاق افتاده همچنان اسرارآمیز باقی مانده اند. در شب حادثه یونیس و دامادش، جفری در خانه مرلین بودند. جفری ادعا می کند بین ۹:۳۰ تا ۱۰ شب رابرت کندی همراه دو مرد ناشناس به آپارتمان مرلین آمدند و به آنها دستور دادند خانه را ترک کنند. آنها به خانه همسایه ای رفتند و وقتی این مردان خانه را حدود ۱۰:۳۰ ترک کردند، به آپارتمان برگشتند. جفری، داماد یونیس، اظهار کرده بود که مرلین را دیده بود که دمر روی تخت دراز کشیده و چیزی شبیه گوشی تلفن در دستش داشت. اینجا تناقض ها شروع می شود؛ جفری می گوید مرلین در آن لحظه شبیه مرده ها بود و بنابراین یونیس با اورژانس تماس گرفته تا آمبولانس بیاید. لافورد آنها را آنجا دیده که عصبی و ناراحت بودند ولی راننده آمبولانس می گوید «صبح زود به خانه مرلین مونرو رفته». مدیر اورژانس هم اظهار کرده که وقتی آمبولانس رسیده، مرلین به دلیل مصرف بیش از حد قرص خواب، در کما بوده است.

هر چند یکی از زندگی نامه نویس های او از زبان مشاور مطبوعاتی اش می گوید که او حدود ۱۰ شب مرده و برای اینکه خبر به روزنامه ها درز نکند و کارها را جفت و جور کنند، اینگونه وانمود کرده اند. سامرز اظهار می کند که جسد مرلین به خانه اش برگردانده شده تا جلوی پخش شدن شایعات را درز بگیرند. یکی از همسایه های مرلین، الیزابت پولارد هم حرف جفری را مبنی بر اینکه رابرت کندی همراه دو مرد ناشناس، که کیف پزشکی سیاهی را همراه خود داشتند، حدود ساعت شش به خانه مرلین رفته اند، تایید کرده ولی این ادعا در پرونده بازپرسی پلیس ثبت نشده است. پلیس می گوید چون داستان او «انطباق زمانی» نداشته، آن را از پرونده خارج کرده اند. وقتی جسد مرلین مونرو پیدا شد، در بدنش آنقدر باربیتورات و کلرال هیدرات داشت که می توانست سه نفر را بکشد. این مقدار برابر ۶۰ قرص خواب بود ولی هیچ لیوان آبی کنار تختش نبود و موقع کالبدشکافی اش هم قرصی در معده اش پیدا نشده بود بنابراین دارو می توانست بر اثر تزریق وارد بدنش شده باشد – هر چند نشانه از از سوزن روی بدنش یا با زور و از طریق دهانش نبود. پنج روز بعد از مرگ، وقتی افسر پرونده مونرو درخواست کرد که آزمایش های دیگری انجام دهد، فهمید که تمام نمونه های موجود درباره مرگ او از بین رفته است.

سانفرانسیسکو کرونیکل در روز ۱۰ اوت درباره «فشارهای عجیبی روی پرونده از افرادی که با مرلین مونرو در چند هفته آخر زندگی اش ارتباط نزدیکی داشته اند» گزارشی نوشت، ضمن اینکه یکی از کارمندان اداره تلفن ادعا کرده بود که تمام تماس ها و گفتگوهای تلفنی او توسط «مردهایی با لباس مشکی» ضبط و توقیف شده اند. اسلاترز هم در کتابش می گوید مرلین در تابستان ۱۹۶۲ تهدید کرده بود که نشست مطبوعاتی بگذارد و «تمام این چیزهای لعنتی را فاش کند».

شوهر آخرمرلین، آرتور میلر، او را اینگونه توصیف کرده بود: «اندوهگین ترین دختری که تا به حال دیده ام.» در سال ۱۹۵۵ لی استراسبرگ، مربی بازیگری مرلین، او را به روان درمانی تشیوق کرد. سال ۱۹۶۲ مدت کوتاهی در درمانگاه روانپزشکی بستری بود و پس از آن هفته ای پنج بار جلسه روان درمانی با پزشک مخصوصش، رالف گرینسون، داشت.

روز حادثه مرلین بیشتر وقتش را با روانپزشکی گذراند. گرینسون، چون تغییر محسوسی در حال بیمارش مشاهده کرده بود، برایش باربیتورات تجویز کرد. مرلین اگرچه برای شام به خانه پیتر لافورد دعوت شده بود ولی نرفت. با اینحال باز هم لافورد با او تماس گرفت تا او را به رفتن راضی کند. به گفته لافورد، مونرو، بی حوصله، طوری که انگار گیج و غمگین باشد به تماس او جواب داد، سپس بدون مقدمه از پیتر خواست تا از جانب او با جک و خود پیتر خداحافظی کند! و پیش از اینکه پیتر خداحافظی کند، گوشی را قطع کرد. وقتی پیتر دوباره شماره را گرفت، یکسره بوق اشغال می زد. (البته بعدا وقتی پلیس ریز مکالمات مونرو را بررسی کرد، متوجه شد شماره پیتر در ساعت ۱۹:۳۰ آخرین شماره ای بود که با مونرو تماس گرفته) گویی مرلین مونرو دیگر نمی خواست جواب تلفن هایش را بدهد و به همین خاطر تلفن را اشغال کرده بود. قرار بود فردای آن روز با خانم مورای برای گردش به ساحل بروند، اما مرلین آن شب بدون دلیل به مورای گفت برنامه فردا لغو است و خیلی زود برای خواب به اتاقش رفت.

علت مرگ مرلین مصرف بی اندازه مسکن خواب آور بوده است. سالی که او مرد، خودکشی در هالیوود هنوز عمل قبیحی بود، برای همین بسیاری سعی کردند با دامن زدن به شایعه قتل، او را تبرئه کنند اما در حقیقت زندگی او به گونه ای بود که کسی مانند او را، که کودکی غمباری داشته و مورد آزارهای فراوانی قرار گرفته، به سمت خودکشی سوق بدهد. او عزت نفس پایینی داشت. اخیرا طلاق گرفته بود. سابقه بیماری روانی و خودکشی هم داشت. به همه اینها مشکلات خواب را هم اضافه کنید. اگرچه در دنیای بیرون بسیار محبوب بود اما در دنیای درون خودش غمی عمیق داشت. در هالیوود از خودکشی های ناموفق او خبر داشتند. هر بار پس از شکستی، احتمالا برای جلب توجه، خودکشی می کرد. اولین خودکشی او در ۱۸ سالگی پس از طلاق، و خودکشی بعدی در سال ۱۹۵۰، وقتی رابطه اش با جانی هاید به هم خورد، صورت گرفت. عکس العمل او پس از جدایی از میلر هم همین بود. با هر شکست، احساس آشنای تنهایی و طردشدگی، که در کودکی تجربه کرده بود، به سراغ مرلین بیچاره می آمد. کمی پیش از شب چهارم اوت از جانب رابرت کندی پس زده شده بود و بعضی ها حدس می زنند دلیل افسردگی و خودکشی او همین بوده. او، در دفترچه خاطراتش نوشته: «کمک! کمکم کنید. زندگی به من رو کرده، ولی من فقط دلم می خواهد بمیرم.»

مرلین شدیدا به مسکن ها عادت کرده بود و یک بار هم برای روانشناسش نوشته بود: «چند وقت پیش ۱۰ قرص سکونال و ۱۰ قرص تیونال (نوعی خواب آور) با هم خوردم تا برای همیشه خودم را راحت کنم. این چیزی بود که آن موقع می خواستم.» با اینکه هفته پیش از آن، ۵۰ کپسول کلروهیدرات خریده بود و روز پیش از حادثه ۲۵ قرص باربیتورات با نسخه پزشکش گرفته بود، آن شب به دوستش تلفن زد و از او خواهش کرد برایش قرص خواب بیاورد. چند ساعت بعد شیشه های خالی دارو اطراف جسدش پیدا شدند. هیچ اثری از خشونت روی جسد یا اطراف محل حادثه مشاهده نشد. در کالبدشکافی آثار باربیتورات در کبدش و کلروهیدرات در خونش گزارش شد. نامه ای که مرلین روی برگه یادداشت هتل «بل ایر» به معلمش، لی استراسبرگ، نوشته بود: «من شکست خوردم … نمی توانم عزمم را جزم کنم. فکر کنم همه چیز دست به دست هم داده تا نتوانم تمرکز کنم…» چند خط پایین تر نومیدانه ادامه داده: «اولین باری که پای صحبت های تو در استودیو نشستم، گفتی تنها چیزی که بین هنرمند و خودکشی وجود دارد، تمرکز است … اراده من همیشه ضعیف بوده اما دیگر هیچ چیز را نمی توانم تحمل کنم… شاید به نظرت دیوانه بیایم، واقعا هم دارم دیوانه می شوم… می دانی تا جلوی دوربین ظاهر می شوم، تمرکزم و هر چه یاد گرفتم از ذهنم می پرد… احساس می کنم اصلا جزو انسان ها نیستم.»

با وجود نشانه های منطقی اوردز مرلین مونرو و گفته روانپزشک خودش، هنوز باور عمومی بر این است که مرلین به واسطه رابطه اش با کندی و به دلایل سیاسی کشته شده؛ حتی عده کمی برای مرگ نماد زیبایی هالیوود مرگ سخیف خودکشی را برگزیده اند، چه برسد به اووردوز! چه گروه هایی که برای تحقیق و تفحص نیامدند و روزها و حتی سال ها شبانه روزی وقت صرف نکردند؛ مثلا بی بی سی که گروه مخصوصی از افراد مجرب و کارآگاه را مامور کرده بود برای این کار. خلاصه که این زیبای مرده که دیگر خفته نبود، مرگش هم جاروجنجالی به پا کرد که هنوز گرد و خاکش فروکش نکرده؛ مرگی پرسروصدا در حد و اندازه مرلین مونرو.

مرلین مونرو مدتی از افسردگی رنج می برد و قابلیت نه چندان زیاد او در بازیگری و تنش های فراوان در سر صحنه های فیلمبرداری، به این حالات ناآرامش دامن میزد. از این ناراحت بوده که او را تنها یک بلوند احمق زیبا بدانند. حتی سابقه چند مورد خودکشی هم در اوج ناراحتی های عاطفی و کاری اش گزارش شده بود اما به شیوه های مختلف و فضاهای متفاوتی. حتی روانپزشکش در یکی از مصاحبه ها ادعا کرده بود که به نظرش مرلین با هدف مردن دست به خودکشی نمی زد. چند روز پیش از مرگ، مرلین به درخواست خودش و در پی بی خوابی های مکرری که داشته، تقاضای قرص خواب از دکترش می کند. باربیوتورات، قرص آرام بخشی است که میزان خطرناک بودن آن به آستانه تحمل و وضعیت بدنی بیمار برمی گردد و باید با احتیاط و با مقدار مشخص استعمال شود. شکایت مرلین از بی خوابی های مکررش حتی به دوستان و اطرافیان نکته ای بود که پس از مرگ مرلین زیاد دیده نشد و در واقع نخواستند که دیده شود. این عذاب باعث شد که با توجه به وضعیت نه چندان مطلوب بدنی و روانی مرلین، دکتر روانپزشکش این قرص را برایش تجویز کند. (یعنی دکتر با توجه به خطرات قرص و شرایط روحی مرلین این قرص را برایش مناسب می دانست و مرلین سر خود آن را نخریده بود.)

هیچ نوشته ای یا نشانه ای از خداحافظی یا توصیه ای از مرلین که خودکشی او را اثبات کند، وجود نداشته است. حتی با بررسی تئوری قتل و سیاسی بودن ماجرا هم انتظار داریم دوستان عزیز قاتل یکی دو نمونه صحنه سازی بکنند که خودکشی جلوه کند، نه اینکه بدن بی جان زیبای خفته هالیوود را در حالی که تلفن دستش است، پیدا کنند. بعدا معلوم شد که پسرخوانده مرلین پشت خط بوده و این را هم اضافه کنم که کسی که مقدار بی رویه ای از باربیوتورات مصرف کند، ابتدا کمی ناهوشیار می شود و تکلمش دچار ضعف می شود، پس با توجه به بلایی که سر خودش آورده و توصیه های اکید دکترش طبیعی است که بفهمد و کمک بخواهد، نه از مستخدمش، که توان داد زدنش را ندارد، بلکه از نزدیکترین جا؛ تلفن! حالا که نگذاشتیم مرلین مونروی افسانه ای یک زندگی معمولی را تجربه کند، دست کم بگذاریم مرگ معمولی خودش را داشته باشد، شاید بتواند بالاخره آنجا از شر آدم ها خلاص شود و یک خواب آرام را تجربه کند؛ بدون قرص خواب! مراسم خاکسپاری مرلین مونرو در گورستان «وست وود» در غرب لس آنجلس، تنها با حضور ۲۵ نفر و بدون تشریفات، توسط دی ماجیو انجام شد. علت مرگش هنوز با گذشت بیش از ۵۰ سال معماست؛ شاید شبی روحش حقیقت را برای شعبان جعفری (شعبون بی مخ)، که در همان کنار خاک شده، تعریف کرده باشد.

دیدگاهتان را بنویسید