امروز در آرتیها به محبوب ترین شخصیت انیمیشن می پردازیم. فروزن یکی از مهمترین انیمیشنهای تاریخ است. اولا توانست به پرفروشترین انیمیشن تاریخ سینما تبدیل شود، ثانیا به واسطه همین استقبال، با مردم تمام نقاط جهان ارتباط برقرار کرد و فرهنگ مشترکی را بین کودکان اقصی نقاط زمین پایهریزی کرد. در طول سالهای اخیر نه فقط در اروپا و آمریکا، که حتی در کشورهایی مانند ایران یا افغانستان هم گرفتن جشن تولد با تم فروزن و فروش کالاها و لوازم جانبی با تصویر شخصیتهای این فیلم رواج پیدا کرده و «فروزن» یک خردهفرهنگ بین کودکان این نسل تشکیل داده است.
ساخت این انیمیشن جذاب چقدر طول کشید؟
والت دیزنی کبیر زنده و در دوره اوج کارش بود که میخواست این انیمیشن را در سال ۱۹۳۰ بسازد. اما داستان فیلم هرگز درست جمعوجور نشد و تا دهه ۹۰ آن را گذاشتند کنار. در دهه ۹۰ و حتی در سال ۲۰۰۰ هم سناریوی فیلم جفتوجور و باب طبع نشد تا اینکه سال ۲۰۰۸ سرانجام دیزنی به فیلمنامه کم نقصی که دهه ها انتظارش را میکشید رسید و پیشتولید فیلم کلید خورد. اما نتیجه فیلم طوری بود که ارزش ۷۰ سال انتظار را داشت!

نحوه شکل گیری شخصیت السا
در پیشنویسهای اولیه، السا در واقع شخصیت شرور بود. اتودهای اولیه موجود، او را با پوست آبی و موهای مشکی نشان میدهد و بسیار ترسناک به نظر میرسد! او همچنین قرار نبود خواهر آنا باشد، بلکه یک ملکه یخی شیطانی بود که پادشاهی را نفرین کرد. اما با گذشت سالها، دیزنی متوجه شد که میخواهد فیلمی درباره خواهری و برادری و عشق خانوادگی داشته باشد و به این ترتیب فروزن امروزی متولد شد. فروزن بر اساس داستان ملکه برفی اثر هانس کریستین اندرسن نویسنده شهیر حوزه کودک و نوجوان اهل دانمارک ساخته شده است.
فروزن اولین انیمیشن بلند دیزنی است که توسط یک زن کارگردانی میشود. البته لی تنها کارگردان فیلم نبود و کارگردانی فیلم را در کنار کریس باک مشترکا انجام داد. لی میخواست به جای روبهروی هم قرار دادن ۲ خواهر برای رقابت بر سر بهدست آوردن دل یک شاهزاده، فیلمی درباره دوستی و خواهرانگی بسازد.
قبل از اینکه السا تبدیل به شاهزاده خانوم برفی شود که همه ما میشناسیم و دوستش داریم، چندین ظاهر مختلف را با الهام از کاراکترهای مختلف واقعی تجربه کرده بود. در اتودهای اولیه او شخصیتی پرزرق و برق و شیطانی شبیه به بازیگرانی نظیر بت میدلر و مگان مولالی داشت.
بعد خالقان انیمیشن از ظاهر غمگین ایمی واینهاوس خواننده جوان فوت شده انگلیسی برای خلق السا الهام گرفتند. اما نهایتا این آدینا مِنزل صداپیشه السا بود که به منبع اصلی الهام شخصیت السا تبدیل شد.
خلاصه انیمیشن
«السا»، شاهزادهی سرزمین آرندل، قدرتی جادویی دارد که در کودکی بهوسیلهی آن، ناخواسته به خواهرش، «آنا»، آسیب میزند. مادر و پدر السا موضوع را از آنا مخفی میکنند و از السا میخواهند در اتاقش تنها بماند تا به کسی صدمه نزند.
سالها دروازههای قصر بسته میماند و آنا و السا از یکدیگر و از مردم دور میشوند. اما مرگ مادر و پدر السا باعث میشود مسئولیت سرزمین آرندل به عهدهی او گذاشته شود. در روز جشن تاجگذاری، دروازه های قصر باز میشود. آنا که تمام این سالها تنها بوده، بهمحض ملاقات با پرنس هانس در جشن، به او اعتماد میکند و تصمیم میگیرد با او زدواج کند. اما السا با این تصمیم عجولانه مخالفت میکند.

آنا هم دستكش او را از دستش ميكشد السا وقتي ميخواهد دستكش را از او بگيرد جلوی در را يخ زده ميكند و لو ميرود. و تابستان را ناخواسته به زمستان تبديل ميكند. و از ترس به كوه شمالي فرار ميكند.آنا هم مديريت آرندل را به هانس مي سپارد و به دنبال السا ميرود. السا در كوه شمالي قصري يخي و با شكوه ميسازد و در آنجا ساكن ميشود. آنا در راه با پسري بنام كريستوف آشنا ميشود و با او همراه ميشود تا به نزد السا برود و تابستان را بر گرداند. وقتي آنا و كريستوف داشتند از كوه بالا مي رفتند با منظره زيبا و شگفت انگيز زمستاني روبرو شدند. آنها آدم برفي جالبي به اسم اولاف را ديدند كه كاملا زنده بود. آنا او را به ياد آورد و ياد روز هاي خوبي كه در كودكي با خواهرش سپري كرده بود افتاد. اولاف ميدانست كه السا كجاست. او مشتاق بود كه به آنا و كريستوف كمك كند تا السا را برگرداند تا دوباره تابستان شروع شود.اولاف آنها را به قصر السا برد ولي السا قبول نكرد كه همراه آنا بيايد و گفت: جاي من اينجاست.
آناگفت: اما من بدون تو اينجا رو ترك نميكنم. الساگفت: ميري خوبم ميري. ولي آنا قبول نكرد. السا كه عصباني شده بود حواسش پرت شد و اين بار قلب آنا را يخ زده كرد آنا يك درد درون قلبش حس كرد ولي اولش زياد حس نميكرد. آنا مقاومت كرد و پايش را از قصر السا بيرون نگذاشت السا فكري به ذهنش رسيد. او يك غول برفي ساخت تا آنا و كريستوف و اولاف را از قصر يخي خود دور كند. آنا و كريستوف پا به فرار گذاشتند، اولاف هم همينطور. غول برفي آنها را دنبال كرد تا اينكه آنها به يك سخره شيب دار رسيدند. كريستوف گفت: نگران نباشيد برف اينجا نرمه! زود باشيد همه باهم به سمت پايين سر بخوريم، تصور كنيد كه توي بالش نشستيد آنها به طرف پايين سر خوردندو داخل برف ها فرود آمدند. ناگهان آنا گفت: حالا كه السا با ما نيومد چيكار كنيم واااااي حالا چطوري بدون السا برگرديم كجا بريم. ناگهان كريستوف و اولاف متوجه شدند كه موهاي آنا دارد سفيد ميشود.

كريستوف آنها را پيش تارول ها كه سالها با آنان نشست و برخواست داشت برد. تارول ها اول فكر كردند كه آنا نامزد كريستوف است. كريستوف تعريف كرد كه چه اتفاقي افتاده و از تارول بزرگ كمك خواست. تارول بزرگ گفت: كاري از دست من بر نمي آيد و فقط عشق حقيقي كار سازاست آنها به سمت قصر حركت كردند تا هانس آنا را ببوسد. وقتي به قصر رسيدند و آنا را نزد هانس بردند همان لحظه كه هانس ميخواست آنا را ببوسد ناگهان طمع پادشاهي را كرد و آنا را نبوسيد تا يخ بزند و در را قفل كرد و رفت. وقتي اهالي قصر سراسيمه پرسيدند كه چه شد از دروغ به آنان گفت كه آنا يخ زده و مرده. اولاف به جلوي در اتاق السا آمد و با بيني اش قفل را باز كرد. ديد آنا دارد يخ ميزند. اولاف درحال تلاش بود كه آنا را زنده نگه دارد. ناگهان هردو متوجه طوفان و همينطور آمدن كريستوف به سمت قصر شدند. آنا كه ديگر فهميده بود كريستوف نسبت به او عشق حقيقي دارد همراه اولاف به بيرون از قصر رفتند تا كريستوف آنا را ببوسد. آنا خود را با زحمت به كر يستوف رساند. از طرفي ديگر هانس السا را زنداني كرده بود و ميخواست او را بكشد السا هم از زندان فرار كرده بود ولي هانس او را پيدا كرد و به او گفت: كه خواهرت مرده و تمام بدنش يخ زده. السا هم در حال گريه بود كه آنا و كريستوف و اولاف متوجه شدند كه هانس ميخواهد السا را بكشد و به سمت او دويدند همين كه هانس مي خواست با شمشير گردن السا را بزند آنا جلودارش شد و دستش را مانع هانس كرد و در هميين لحظه منجمد شد و شمشير هانس نيز شكست. السا كه متوجه شد گريان آنا كه مثل يك مجسمه يخي شده بود را در آغوش گرفت. ناگهان متوجه شدند كه يخ بدن آنا آب شده است. عشق و محبت قلب آنا را به او بازگرداند السا حالا ميتوانست نيرويش را مهار كند و با نيروي عشق تابستان را به آرندل باز گردادند. وبعد اينكه مردم تابستان را ديدند و وقت زمستان هم شده بود دوباره زمستان را باز گرداند ولي نه آن زمستان قبل! زمستاني زيبا و باشكوه که همه ي مردم خوشحال بودند و همه مانند السا وآنا و اولاف مشغول اسكيت بازي روي يخ ها شدند.

نقد این انیمیشن پرطرفدار
موارد زیاد و مهمی وجود دارند که از Frozen II دنبالهای لایق توجه میسازند. این فیلم با بازگشتهای به موقع به ریشههای مجموعه و داستانهای روایتشده در دل آن، فهم بیننده از کل دنیای «فروزن» را افزایش میدهد و حتی شخصیتپردازیها و استعارهسازی های حاضر در فیلم اول را با پر کردن نقاط خالی داستان به اشکالی معنیدار، کاملتر میکند. السا و آنا بعد از این فیلم هم در جایگاههای شخصیتی درستتری قرار میگیرند و قوسهای شخصیتی خود را به شکل کاملتری پشت سر گذاشتهاند و هم درکنار برخی از کاراکترهای دیگر تغییر را بهعنوان یکی از پایه و اساسهای داستان Frozen حسابشدهتر از قبل تجربه میکنند. درون داستانی که کاراکترهای آن بیشازپیش یکدیگر را پس میزنند، بیشتر مجبور به نابود کردن خواستههای هم هستند، بیشتر یکدیگر را به چالش میکشند و به سختی میتوان در بین آنها فرد بینقص و قهرمان اول و آخر را پیدا کرد، مخاطب شانس قابلتوجهتری برای فهم دغدغههای سازندگان دارد. Frozen II به این خاطر فیلمی بزرگسالانهتر از اثر قبلی است که طی آن کاراکترها سفر جدیتری را پشت سر میگذارند و در عین برخورد با مواردی کاملا جدید، روبهروی عناصری آشنا برای مخاطبان مجموعه هم قرار میگیرند تا اتصال مناسبی بین فیلمنامه و صد البته صحبتهای دو انیمیشن برقرار شود.
افرادی که Frozen را دوست داشتند و حالا با لمس شش سال گذر زمان به سراغ دیدن Frozen II میروند، احتمالا آن را اثری پختهتر میبینند. ولی حتی افرادی که کاملا با آن انیمیشن مخالف بودند نیز باید یک بار قدم برداشتن به سمت ناشناخته ها همراه با آنا و السا در «فروزن ۲» را تجربه کنند؛ به اندازهی تلاش گردا برای دوباره در آغوش کشیدنِ کِی خارقالعاده و ماندگار نیست ولی تقریبا همهی تیرهایی را که میخواست، به هدف زده است.«ملکه برفی» کریستیان آندرسن بیشتر از آن که به خاطر روایت زیبای داستان نجات یافتن پسرکی یخزده به اسم کِی توسط دوست کوچکش گردا به یاد آورده شود، از این جهت معروف است که به خوبی به صرف شدن هزینههای گسترده در مسیر دستیابی انسانها به تغییرات مهم و زندگی درست میپردازد. در آن داستان کوتاه با اینکه همهچیز درون فرمی آمادهی درک شدن توسط کودکان پیش میرود، جدایی دختر راهزن برای همیشه از همگان، مرگ کلاغ، شکسته شدن دل پیرزن جادوگری که فقط میخواست تنها نباشد و گذر نهچندان شیرین چند سال از عمر دو کاراکتر اصلی به یادمان میآورند که تغییر بدون هزینه نیست و حتی اگر درنهایت با موفقیت به ثمر برسد، قطعا انسان را در طول راه با سختیهایی عظیم روبهرو میکند.

Frozen II نیز دقیقا با لحظه به لحظه توجه به همین حقایق قصهی استعاری خود را تعریف میکند و لقب دنبالهای سینمایی را به چنگ میآورد که هم از خیلی جهات بهتر از قسمت پیشین است و هم از پس تکمیل کردن داستان، داستانگویی و استعاره پردازیهای مجموعهی خود برمیآید. درحالی که مخاطب را هنوز هم عاشق این دنیا نگه میدارد و با توضیح ندادن بیش از اندازهی همهچیز (توضیح نقش اسطورهشناسیهای گوناگون، درک دقیقتر نقش آن حیوانات نمادین، مطالعهی قدرتهای جدید السا و شناخت کامل ذات مکانی همچون آتوهالان به خودی خود احتیاج به یک مقالهی مفصل جداگانه دارند) به تماشاگر اطمینان میدهد که هنوز هم این جهان، این دو خواهر و احتمالا آن آدم برفی خوشقلب داستانهای زیادی برای روایت پیدا خواهند کرد.
انیمیشن Frozen با معرفی شخصیتی شکل گرفت که میخواست قوانین را کنار بگذارد، خود را بپذیرد و اینگونه زندگی خویش و همهی اطرافیان را بهتر از قبل کند. بااینحال در دنیای حقیقی تازه همهی سختیها پس از سپری کردن لحظهی شگفتانگیز پذیرش خود شروع میشود؛ جایی که انسان باید به شناخت کامل از هویتش برسد و پروسهی حرکت جدی درون جادهی تلاش برای رسیدن به جایگاهش در دنیا را کلید بزند. در این مسیر گاهی باید به شناختی بهتر از تمام افراد پیرامون خود رسید. گاهی باید با خود خلوت کرد. گاهی باید با بدترین و تلخترین دقایق مواجه شد و گاهی راهی به جز تکیه بر تصمیمگیری درست دیگران وجود ندارد. طوری که شاید پربیراه نباشد اگر پذیرش خود، کنار زدن حصارها و رفتن به سمت زندگی واقعی را به مشابه ورود قدرتمندانه و فکرشده اما با استرس به جنگلی دانست که به این راحتیها راه خروج سلامت از آن پیدا نمیشود.