سریال برف بی صدا می بارد

سریال برف بی صدا می بارد از زمان جنگ تحمیلی آغاز شد و ماجرای کینه شخصیتی به نام «حبیب» از پدر یک خانواده ثروتمند را روایت کرد. سریال ، قصه نو و تازه‌ای نداشت، اما قصه خانوادگی آن و حال و هوای کلی قصه باعث شد مخاطب آن را پس نزند. طرح موضوعاتی مانند حفظ حرمت بزرگ تر در خانواده، اهمیت حمایت اعضای خانواده از یکدیگر و تاکید روی این مسائل نیز از نقاط قوت سریال بود. بازی خوب بازیگران سریال برف بی صدا می بارد مانند الیکا عبدالرزاقی، پوریا شکیبایی و پانته‌آ سیروس نیز جزو امتیازهای این مجموعه بود.

 درام خانوادگی و اجتماعی برف بی صدا می بارد که از منظر ساختار هنری و محتوایی تا مرزهای یک ملودرام موفق، جذاب و تاثیرگذار اوج می گیرد، حاصل همسویی و همکاری هنری و فرهنگی یک تهیه کننده تلویزیون و سینما با کارنامه هنری پربار وکارگردانی خوش فکر و کاربلد است که براساس فیلمنامه ای خوش پرداخت به قلم زنده یاد مسعود بهبهانی نیا و یارانش وگروهی از هنرمندان  کارآمد و مستعد ساخته شده و توانسته این سریال را در کنار مجموعه های دیدنی و پرمخاطب صدرنشین تلویزیون قرار دهد.
 رمز اصلی تداوم آثار سینمایی و تلویزیونی در قالب فصل و یا بخش، شناخت و توجه لازم وکافی به نظر، سلیقه و ذائقه مخاطب به مثابه سرمایه واقعی سیما و سینما است و البته رعایت ضوابط و سلایق حاکم بر صدا و سیما و سینما خواهد بود که این هر دو در ساخت برف بی صدا می بارد، لحاظ شده است. استقبال مخاطبان، به ویژه خانواده ها و نسل جوان، کلید تولید یک سریال موفق درفصل های مختلف در سیما است که درکمتر اثری مورد عنایت شایسته قرارگرفته و در اکثر آن ها نظر مدیران تلویزیون بر دیدگاه مردم ارجحیت یافته و همین امر،آن ها را در نیم راه موفقیت متوقف کرده است، اما برف بی صدا می بارد برخلاف رویه آن نوع سریال ها در این زمینه هم موفق است و تداوم تولید آن در اندامواره فصل های جدید، نشات گرفته ازگستردگی مضامین و محتوا و جوشش دراماتیک داستان ها و ضرورت های نمایشی و داستانی است و کشدارکردن و آب بستن به سریال، جهت کسب درآمد بیشتر در ابن کار، معیار تولید فصل جدید نبوده است.چرا که فصل دوم در حال پخش برف بی صدا می بارد، در امتداد درست مضمونی و محتوایی فصل نخست  و به لحاظ پردازش شخصیت ها و رخدادهاو ماجراها از آن هم قوی تر و پررنگ تر و ملموس تراست.


در واقع فیلمنامه خوب،کارگردانی و بازیهای خوب و سوژه های آشنای خانوادگی و اجتماعی خوب، از عوامل اساسی توفیق اجتماعی این سریال اند.گرچه جا داشت به دلیل بستر بودن سه مقطع تاریخی کشور برای روایت داستانهای  سریال، زوایای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی، پر رنگ تر باشند، لیکن چون هدف، نمایش و ارایه تصاویری واقع گرا از انسانها در زندگی و موقعیت های تلخ و شیرین و آوردگاه خیر و شر و تکامل اخلاقی و انسانی کاراکترهای سریال از گذرگاه های ارزش ها و ضدارزش هاو راه ها و بیراه های عشق و انتقام است و این موارد به درستی دربرف بی صدا می بارد نوشته و ساخته شده است، آن را باموفقیت همراه کرده است.
هرچند برف به راستی بی صدا می بارد، ولی در ساخته شفیعی وآذربایجانی، این بار برف با صدا باریده تا زنگ زندگی را به هشدار و با رنگی دلپذیر از زندگی و امید وآرمان درجامعه به صدا درآورد.

برف بی‌صدا می‌بارد، ضربه اصلی را از روایت کند و کم اتفاق قصه خورد. پیش رفتن همه نقشه‌های «حبیب» طبق برنامه‌ریزی، تلاش‌های ناکام «احمد» برای رو کردن دست او، لج و لجبازی «سیمین» با خانواده‌اش، طرفداری از «حبیب»، اتفاقات ثابت و تکراری قصه بودند و سریال دچار دور باطل شده بود. درجا زدن سریال به خصوص در اواسط قصه برای مخاطب خسته‌کننده شد و واکنش‌های منفی تماشاگران را برانگیخت. پیش نرفتن قصه و روند کشدار آن نشان می‌داد، قصه سریال برف بی صدا می بارد ظرفیت ۱۰۰ قسمت را ندارد، ماجراهای فرعی مانند بازگشت «سعید» از اسارت و اختلاف بر سر زمین‌های رفسنجان نیز هیجان خاصی به داستان تزریق نمی‌کرد.

پوریا آذرباریجانی ساخت فیلم جشن دلتنگی، سریال نوار زرد، فیلم اروند و فیلم اینجا همه چیز خوب است، تجریش ناتمام را در کارنامه دارد و با فعالیت هنری خود و ساخت سریال برف می‌بارد گام مهمی را در سریال‌ سازی برداشته است.

این اثر نیز یکی از طولانی‌ترین سریال های تلویزیونی نوشته شده برای شبکه سه سیما است که هر شب حوالی ساعت ۹ شب به روی آنتن شبکه سه سیما می رود.

برف بی صدا می بارد روایت تلاش های یک دشمن قدیمی برای برهم زدن اتحاد یک خانواده ی اصیل ایرانی است.

ناگفته نماند که پوریا شکیبایی، فرزند مرحوم خسرو شکیبایی و پروین کوشیار ( همسر دوم استاد) نیز در این سریال بازی می کند.

پوریا شکیبایی در روز ۱۹ مرداد سال ۱۳۶۱ در تهران به دنیا آمد. پوریا یک خواهر ناتنی به نام پوپک دارد. مادر پوپک تانیا جوهری همسر اول خسرو شکیبایی است.

در پایان قصه بالاخره گره اصلی باز شد و اتفاقی که همه منتظرش بودند یعنی رو شدن دست «حبیب» برای «سیمین» رخ داد و سریال در چند قسمت به این موضوع پرداخت، اما با رضایت «سیمین» و آزاد شدن «حبیب» از زندان، دوباره قصه سر خانه اول برگشت و مخاطب را ناامید کرد. پیش از این دیدیم که «سیمین» کاملا اعتمادش را به «حبیب» از دست داده بود و پشیمان شده بود، اما امیدش به سازش با او و تحت تاثیر صحبت‌های او قرار گرفتن، غیرمنطقی بود. دستگیری «حبیب» به جرم قتل غیرعمدی که دو سال قبل رخ داده بود نیز سرسری اتفاق افتاد و سوالاتی را برای تماشاگر بی‌پاسخ گذاشت.

دیدگاهتان را بنویسید