فیلم «خاطرات بندباز»، در این فیلم با زندگی پدر و پسری روبه‌رو هستیم که با ورود زنی غریبه به خانه‌شان همه چیزشان دگرگون می‌شود

به نقل از آرتیها وقتی فیلم «خاطرات بندباز» به کارگردانی حامد رجبی در گروه سینمایی هنر و تجربه را می‌بینیم (توصیه می‌کنیم فیلم را با دفت ببینید) با سرعت متوجه می‌شویم آن‌چه در این اثر رقم می‌خورد، تجربه‌‌ای تازه برای مخاطب است و فیلم، بارها نشان می‌دهد چیزی در چنته‌ی خود دارد که می‌تواند برای مخاطب عیان کند و او را شگفت‌زده. فیلمی که در طول روایت داستانش به درونمایه برخی آثار مطرح ادبی و هنری از جمله «برادران کارمازوف» و«خانه ادریسی‌ها» نزدیک می‌شود.

میرسعید مولویان، فرزاد موتمن و معصومه بیگی از بازیگران فیلم خاطرات بند باز هستند.

خلاصه داستان فیلم «خاطرات بندباز»

در این فیلم با زندگی پدر و پسری روبه‌رو هستیم که با ورود زنی غریبه به خانه‌شان همه چیزشان دگرگون می‌شود. دختر اثر آمده تا «بندبازی» را به پدر و پسر و شاید حتی آن زنِ طبقه‌ی پایین که نمی‌بینیم با هم چه می‌گویند، یاد دهد. چنان حضورِ موثری از خود به جای بگذارد که پس از رفتنِ ناگهانی‌اش، حضورش ملموس‌تر از هر زمانِ دیگر شود. او پدر و پسر را با درکی تازه از زندگی روبه‌رو می‌کند و سبب می‌شود تا آنان با دیده‌ی تردید به تمامِ ارزش‌هایی که در پارادیمِ ذهنی‌شان است، نگاه کند.

میرسعید مولویان، فرزاد موتمن و معصومه بیگی از بازیگران فیلم خاطرات بند باز هستند. حضور فرزاد موتمن، کارگردان سرشناس سینما در گروه بازیگران فیلم «خاطرات بندباز» از نکات جالب این فیلم سینمایی است. فرزاد موتمن کارگردان فیلم‌هایی مثل «چشم و گوش بسته»، «سراسر شب»، «شب‌های روشن» و … است.

حامد رجبی در جدیدترین تجربه‌ی نویسندگی و کارگردانی خود از نشانه‌هایی دارد که ممکن است شما را یادِ آثارِ دیگر می‌اندازد. اما پس از دقایقی متوجه شوید که آن‌چه در این فیلم رقم می‌خورد، شبیه هیچ چیزِ دیگر نیست. شما با اثری مواجه هستید که نمونه‌اش را نمی‌توان در هیچ اثرِ دیگر پیدا کرد؛ شاید همین است که به نقطه‌ی قوتِ فیلم بدل شده.

برادران کارامازوف

برادران کارامازوف

اگر در دقایقِ ابتدایی فیلم، حضور یک دختر جوان این تصور را برای شما ایجاد می‌کند که ممکن است میانِ پدر و پسرِ فیلم، درگیری‌ای شبیه فئودور کارامازوف و دیمیتری کارامازوف در کتاب سترگِ «برادران کارامازوف» وجود داشت، شکل گیرد؛ در ادامه‌ی فیلم از این مقایسه پشیمان خواهید شد. هیچ شباهتی میانِ دخترِ عصیان‌گر خاطراتِ بندباز و گروشنگای زیبا و اغواگر وجود ندارد؛ رقابتی هم میانِ‌ پدر و پسر برای تصاحبِ او وجود ندارد. آن دو البته، حسِ پنهانی به دختر دارند؛ اما از میانه‌ی راه چون گمان می‌کنند، دختر در پی تصاحبِ دارایی آنان است، تلاش می‌کنند با هم‌فکری یک‌دیگر او را چون مانعی از سر راه بردارند.

علاوه بر آن در شاهکارِ داستایوفسکی، پسر ارشد، دیمیتری، تقریبا راه پدر را پیش گرفته است. او هم شخص فاسد و خوشگذرانی است و در عین حال به شدت از پدرش نفرت دارد. پدرِ خاطرات بندباز اما اگرچه خوش‌گذرانی‌های مقطعی و مراوده با زنانی خاص را در برنامه‌ی زندگی خویش دارد؛ اما او تمام عمر خویش به عنوانِ کارمندی وظیفه‌شناس طی کرده و حتی به پسر خود نیز توصیه می‌کند تا از هر بلندپروازی اجتناب کند تا همواره گوشه‌ی امنِ زندگی خویش را داشته باشد. پسر نیز به این توصیه عمل می‌کند و به قولِ دختر مواظب است که حتی وقتی کسی در اتاقِ محلِ کارش نیست هم درست رفتار کند؛ چون می‌داند کسی دوربین‌ها را چک می‌کند. او از آن دست آدم‌هایی است که صبح زودتر از دیگران به سر کار می‌رود و شب دیرتر از همه از آن خارج می‌شود.

خانه‌ی ادریسی‌ها

خانه‌ی ادریسی‌ها

در میانه‌ِ فیلم است که شاید این تصور ایجاد شود که آن دختر آمده تا چون مهمانانِ ناخوانده‌ی خانه‌ی ادریسی‌ها تنها دارایی این خانواده‌ی کوچک که همان خانه‌شان است را غصب کند. اما در ادامه‌ متوجه خواهید شد که زنِ آرامِ فیلم از زندگی چیزی نمی‌خواهد جز حقِ خودش.

ماجرای کتاب خانه‌ی ادریسی‌ها درمورد زندگی یک خانواده‌ی سنتی مرفه در شهری خیالی است که ناگاه پس از چندین دهه عظمت و افتخار با حضیضِ هجوم افرادی از طبقه‌ی کارگر تحت عنوان آتشکار روبه‌رو می‌شود. نجیب‌زادگان که خود گناهی ندارند، پاسوز سلطه‌گری و جنایات قبلی اقشار هم‌رده‌ی خود می‌شوند. در خشم عمومی یک انقلاب، مجبور می‌شوند تا خانه را تقدیم آتشکارها کنند. این‌جا اما فرقِ چندانی میانِ دخترِ تازه‌آمده و پدر و پسر وجود ندارد. جز یک «خانه» که به اندازه‌ی شخصیت‌های فیلم ایفای نقش می‌کند و در تمامِ طولِ داستان حضوری ملموس دارد.

دختر از این خانواده هیچ چیز نمی‌خواهد جز آن‌که اتاقی نمور و بی‌آرایش را به او بدهند تا در آن زندگی کند. اگر نگذارند تا این اتفاق رخ دهد، به گفته‌ی خودش آن‌ها را اذیت خواهد کرد. او هیچ قصدِ تصاحبِ خانه را ندارد؛ برای همین یک روز ناگهانی وسایلش را جمع می کند و برای همیشه خانه را ترک می‌کند. هر چند که انگار این ماجرا آغازِ حضورِ او در خانه است.

دیدگاهتان را بنویسید